رسیدن

در مسیر رسیدن٬به مقصد تکامل

رسیدن

در مسیر رسیدن٬به مقصد تکامل

رسیدن

غذای زندگی با چاشنی تفکر٬چقدر خوشمزه و خوردنی میشود
کاش همه سرآشپز خوبی باشند و این چاشنی را با دوز بالا٬در زندگی شان استفاده کنند.

  • ۰
  • ۰

تحول...


از وقتی که چادر بر سر کرده ای خواستنی تر شده ای.خانوم تر شده ای اصلأ.

انگارتافته ی جدا بافته ای بودی در تار و پودِ دار خانواده ات.

از همان اول میدانستم٬ حیا و عفت در ذات و قلبت لانه کرده٬ولی در ظاهرت هنوز نه.انگار منتظر تلنگری بودی برای این تحول.تحولی که رقم خورد.

هیچ وقت فراموش نمیکنم خاطره ی اولین روز چادری شدنت را.

خودت برایم تعریف کردی.

همان روزی که دوستانت٬چادرت را پنهان کرده بودند تا اذیتت کنن.

 ولی دیگرظاهرت هم مانندذاتت٬عطر حیا و عفت گرفته.

حیا و عفتی که ضمیمه ی چادرت بودند.

چادری که ارثیه ی حضرت ماه است.

ارثیه ای که سیاهی اش٬ مثل تاریکی شب٬ ماه را در آغوش گرفته.ماهی که به چشمک های ستاره ها اعتنایی نمیکند.چون در انتظار خورشید٬نفس میکشد.

در شهر هم که قدم میزنی٬از سنگینی قدم هایت٬عرشه ی کشتی صیادان مروارید٬به لرزه در می آید.گویا دیگر امیدی به ربودن مروارید ندارند٬صدفی به رنگ تاریکی٬نگاهشان را کور کرده.

نگاهت را به زمین دوخته ای تا در برابر مادرت٬سر بلند باشی.

مادری که سرش بالا بود٬حتی زمانی که چادر٬بر روی سرش میسوخت.حتی زمانی که بین در و دیوار  و آتش... 

بگذریم...

میدانم سخت است٬ در این روزگار که هرزگی و بی بند و باری را ارزش میدانند و داشتن روابط نامشروع با جنس مخالف را روشن فکری٬بخواهی پای اعتقادات و آرمان هایت بمانی.اعتقادی که باعث  میشود تمام مسخره کردن ها و سختی ها  را تحمل کنی.ولی میدانم تو٬قرارت را با خوب کسی بسته ای‌.دلت قرص است از قرص بودن وعده هایش. 

میدانم گاهی اوقات گرمت میشود٬ولی انگار نسیمی بهاری از درون تو را آرام و سرد میکند.نسیمی که از باغ فردوس٬به درونت میوزد.

میدانم سخت است٬این که میخواهی ارزشمند باشی در این دنیای بی ارزش.نمیخواهی کالایی باشی برای مناقصه ای بی اعتبار.میخواهی اعتباری باشی برای این دنیای بی اعتبار.

نمیخواهی بوم نقاشی شوی در  نمایشگاه  عمومی هوس.تو خودت هستی.به زیبایی ذاتت.بوم نقاشی هم میشوی٬ولی نه برای عموم٬ در نمایشگاهی خصوصی٬آن هم با یک بازدیدکننده خاص.

نمیخواهی ابزاری باشی برای ارضای امیال مشتی هوس باز.تو انسانی٬فارغ از جنسیت و ابزاریت.

نمیگذاری کسی با این دیدگاه به تو نگاه کند.

روزی دری از درهای بهشت بودی٬ برای والدینت.

روزی هم بهشت٬قدمگاه پاهایت میشود.ارزشت را خوب میدانی٬پس هیچگاه زیبایی خودت  را به حراج فصلی نمیگذاری.

خوب میدانی که قرار است دامنت٬کلاس درسی باشد برای سربازان امام زمان«عج».پس حواست به پاکی کلاس درست هست.

کلاسی که مردان بزرگ خدا در آن  واحدهای عشق و معرفت را پاس میکنند و بالاترین مدرک را در معتبر ترین دانشگاه عالم٬کسب میکنند. 

سرت را درد نیاورم٬ فقط این را بدان :«اندکی صبر٬طلوع نزدیک است٬ساعت بصیرتت را کوک کن,حواست باشد خواب نمانی.نکند قرار عشقت قضا شود٬ که هیچ قضایی ارزش قرارت را ندارد.»

راستی٬چقدر دلم برایت تنگ شده٬«اشتباه خوب زندگی من».



  • ۹۵/۰۸/۱۹
  • بابا لنگ دراز

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی